برنده عکاسی حیات وحش سال ۲۰۱۳؛ Greg du Toit به ما درباره سالی که در آبهای متعفن سر کرد و توسط حشرات و انگل ها خورده شد توضیح می دهد، هدف او ثبت عکسهایی کم نظیر از شیر های وحشی در حین آب خوردن از چاله های آب بود. در این مطلب خواهید خواند که چگونه این عکاس مشتاق برای رسیدن به هدفش سختی ها را به جان خریده و خود را با حیات وحش وفق داده است. توصیه می کنیم که این مطلب را از دست ندهید.
اکثر عکاسان با تله گذاشتن دوربین از شیر ها عکس می گیرند. چرا شما تصمیم گرفتید خودتان برای عکاسی آنجا باشید؟
استفاده از تله (دام) دوربین سبک من نیست. من به عنوان یک راهنمای سفر های آفریقایی تعلیم دیده ام، و رفتار حیوانات را خوب بلد هستم. تمام کار من به شناخت نحوه نزدیک شدن به حیوانات متکی است.
با اینکه تله گذاشتن دوربین می تواند مفید باشد، اما نمی تواند جایگزین حضور عکاس با دوربین در محل باشد. همچنین من نمی دانم شیر ها برای نوشیدن آب کجا می ایستند. بنابراین باید از ۱۰ تله دوربین استفاده کنم. و اگر عکس عمودی بخواهید چی؟ بعد شما به ۲۰ تله دوربین احتیاج دارید تا بتوانید یک عکس مناسب بگیرید! نشنال جئوگرافیک (National Geographic) در نهایت از یکی از عکس های عمودی من برای جلد مجله اش استفاده کرده است.
شما این عکسها را بر روی فیلم دوربین آنالوگ گرفته اید. چرا از دوربین دیجیتال خود استفاده نکردید؟
من عکسهای قابل اعتماد دوربین های آنالوگ را دوست دارم، و می خواهم تا جای ممکن عکسها قابل اعتماد باشند. این شیر ها مدل نادری از شیر های کم تحرک هستند، که در هیچ پارک ملی یا جای رسمی دیگری نیستند، و آزاد و وحشی پرسه می زنند، درست مانند شیر های قدیم. احتمال انقراض این شیر ها در ۱۰ سال آینده وجود دارد، بنابراین می خواستم تا همه چیز به بهترین شکل ممکن پیش برود.
چاله های آب را چطور پیدا می کردید؟
در اول سال ۲۰۰۶، من متوجه حرکت بهار به سمت تپه های Nguruman شدم، جایی که یک چاله آب زیبا شکل گرفته بود. قطعه کوچکی از زمین را آب گرفته بود، که سطحی به اندازه ۲۰ متر مربع را در بر می گرفت، که در نگاه اول خیلی ساکت و آرام به نظر می رسید.
اما با چرخیدن به دور آن، متوجه رد پای تازه ای از شیر ها شدم. من متوجه نادر بودن این شیر ها شدم و می دانستم که این مکان برای عکاسی بسیار عالی است.
چطور راجع به مکان ایستادن خود نسبت به چاله آب تصمیم گرفتید؟
من این پروژه را با کندن چاله ای عمیق در مقابل آب شروع کردم. تقریباً یک هفته طول کشید تا چاله آنقدر عمیق شود که کامل بتوانم به داخل آن بروم. یک سقف از جنس فلز روی برای آن تهیه کردم که روی آن بکشم. می دانستم که در آنجا راحت نخواهم بود، اما در عین حال می دانستم که می توانم عکسها را زود بگیرم. اما چنین اتفاقی تا چند ماه نیفتاد.
هر روز صبح و عصر، در چاله ای که برای خودم کنده بودم می نشستم، که پر از مگس های تسه تسه بوده. و من هم نمی توانستم به آنها حمله کنم، چرا که باعث می شد که گورخر ها و بقیه حیواناتی که به آنجا آمده اند، فرار کنند. مشکل دیگری که با آن دست و پنجه نرم می کردم میمون های بابون زیتونی (Olive baboons) بودند که به نظر می ایستادند تا بعد از رفتن من برای آب خوردن به چاله آب بیایند. بعد از آب خوردن محل مخفی شدن من را بررسی می کردند و از آن به عنوان دستشویی استفاده می کردند.
بعد از دو ماه صبر کردن در چاله ای که بوی تند بابون در آن مانده بود، و پر از مگس های تسه تسه بود، در زیر آن گرمای سوزان، توانستم از یک گورخر عکس بگیرم. اما همان یک عکس از آن گورخر باعث شد متوجه شوم که اگر می خواهم از شیر ها عکس بگیرم باید زاویه خود را تغییر دهم و به چاله آب هم نزدیک تر شوم.
چاله دیگری کندید؟
یک چادر گنبدی شکل کوچک داشتم، که در وسط چاله آب بر روی جزیره کوچکی که از کثافت درست شده بود انداخته بودم. از اینجا خیلی به سوژه ها نزدیک تر بودم و زاویه بهتری هم نسبت به آنها داشتم، اما چادر من معلوم می شد. میمون ها نمی توانستند به داخل این چادر بیایند اما مگس های تسه تسه از همان قسمت کوچکی از زیپ چادر که باز بود، داخل می آمدند و در آن گرفتار می شدند.
نزدیکی های ماه اکتبر بود، که با دمایی بیش از ۴۰ درجه سانتیگراد ،گرم ترین ماه در Rift است. من فکر می کردم شیر ها با این گرمای سوزان از پا در آیند و صبح و عصر برای آب خوردن به آنجا بیایند. اما آنها نمی آمدند. من و همسرم در چادری در نزدیکی آنجا زندگی می کردیم، و من می توانستم شبها صدای غرش آنها را بشنوم.
اما شیر های این منطقه بسیار خجالتی هستند، چون باید زنده ماندن را یاد می گرفتند. دلیلی که باعث می شد ماه های اول آنها را لب چاه آب نبینم این بود که آنها متوجه کوچک ترین تغییری در آن جا می شدند، حتی شکستگی شاخ و برگ های آنجا را متوجه می شدند. در حقیقت چاله کندن برای خودم بهترین استراتژی برای عکاسی نبود، و فکر می کنم برای این کار بود که نتوانستم در عکاسی موفق باشم.
بعد از چند ماه سر کردن در چادر، خیلی طاقت فرسا شده بود، حتی به سبب طوفان شن چندین بار چادر را باد برد. مجبور بودم چندین تخته سنگ در داخل چادر بگذارم چون گیره های خود چادر آنقدر محکم نبود. یک روز، گرما به حدی شدید بود که من به داخل این چاله آب پریدم و در آب های گل آلود و متعفن آن غلتیدم. در آن لحظه متوجه شدم که بهترین مکان برای عکاسی اینجاست.
یعنی تمام روز را در آبهای متعفن بودید؟!
عمق آب تا زانوی من بود، و من هم گلی بودم و می توانستم داخل آن بنشینم. می توانستم آرنج خودم را هم روی زانو هایم بگذارم تا دستانم خسته نشود، و لازم نبود تا دستانم را بالا بگیرم.
وقتی داخل آب بودید نسبت به حیات وحش امن تر بودید؟
هنوز شیر ها به آنجا نمی آمدند، اما خیلی از پرندگان را می دیدیم. در آنجا با یک جفت غاز مصری آشنا شدم که هر روز برای نوشیدن آب به آنجا می آمدند. مزدوج شدنشان، لانه ساختنشان، تخم گذاریشان، بزرگ کردن جوجه غاز هایشان همه این اتفاق ها را از آنجا می دیدم. یک گراز هم برای نوشیدن آب به آنجا می آمد.
من در آنجا، کل آب دوست (Waterbuck – نوعی بز کوهی بزرگ)، ایمپالا (Impala – گاو سانی شبیه به آهو)، بوشباک (Bushbuck – شایع ترین نوع بز کوهی در آفریقا)، ریدباک (Reedbuck – بز کوهی) را دیدم. حیوانات با حلقی سفید رنگ که زنبور می خوردند را دیدم که با فاصله کمی از صورت من درون آب بودند! چندین بار لاچین (Lanner falcon – نوعی پرنده شبیه به شاهین) و شاهین – عقاب های آفریقایی (African hawk eagles) را دیدم که با پایین آمدن در نزدیکی آنجا آب نوشیدند.
مریضی ای هم گرفتید؟
از انواع حشرات نیش خوردم؛ میج ها (Midge)، سنجاقک ها، سوسک ها… . حشرات در لای لباس های من تخم گذاری می کردند و کرم ها تولید مثل. بدترین افتاقی که برایم افتاد Fluckes بود، انگلی که از داخل آب گرفتم.
این انگل ها در مثانه من هستند و امسال باید برای درمان آن اقدام کنم. همچنین آب آنجا به دلیل استفاده میمون ها به عنوان دستشویی هر روز کثیف تر می شد. پوست من با رد گاز گرفتگی و جوش های قرمز پر شده بود، که در آخر مشخص شد دلیل آن ادرار میمون ها بوده است.
بلاخره شیر ها کی آمدند؟
تقریباً ۸ ماه می گذشت، در آن روز دمای هوا ۴۰ درجه سانتیگراد بود و من می خواستم که برای استراحت بروم و کار آن روز را تعطیل کنم، که در آن لحظه دو غاز مصری به سرعت از آنجا فرار کردند، طوری که انگار از چیزی ترسیده بودند. من نگاهی به آن سمت کردم و دیدم دو شیر ماده به سمت چاله آب می آیند.
چقدر به شیر ها نزدیک بودید؟
تنها ۵ متر با آنها فاصله داشتم! آنها چشمان خیلی ریز بینی دارند، و من نمی دانستم متوجه حضور من شده اند یا نه. حدس میزدم که متوجه حضور من شده باشند، و دستان من بدون کنترل شروع به لرزیدن کرد. خیلی وقت بود که منتظر چنین لحظه ای بودم، و در آن لحظه توانایی عکاسی نداشتم!
خب، بعد چه شد؟
چند بار نفس عمیق کشیدم و همه چی آرام شد. وقتی ذهنم آرام گرفت از خودم پرسیدم: «این شیر ها فکر می کنند من چی هستم؟! می دانند که من انسانم؟ نسبت به چیزی که راجع به هویت من فکر می کنند چه واکنشی نشان می دهند؟».
این ها را زمانی از خود می پرسیدم که دوربین را به صورت عمودی به سمت آنها گرفته بودم تا عکس بگیرم که در این لحظه متوجه من شدند. خیلی لحظه هیجان انگیزی بود: اگر من را طعمه فرض کردند، چه کار می کنند؟
در تمام تصورات وخیمی که در سر داشتم، هیچ وقت خودم را برای زمانی که من را دیدند، آبشان را نوشیدند و نرفتند، آماده نکرده بودم. و این دقیقاً همان چیزی بود که اتفاق افتاد. و بعد هوا شروع به تاریک شدن کرد. سعی کردم که از آنجا فرار کنم.
دوربین را با یک دست گرفتم، با دست دیگر سعی کردم از گل و لای های چاله آب خودم را به سمت مخالف شیر ها بکشم. با هر تکانی که می خوردم شیر ها گوش هایشان را تیز می کردند و به سمت سر بیرون آمده من از چادر زل می زدند.
خودم را به آهستگی نزدیک به ۱۰ متر به سمت مخالف شیر ها کشیدم تا جایی که آب کم عمق شده بود و تقریباً نیمی از بدن من پیدا بود. دو شیر مادر دیگر کاملاً متوجه حضور من شده بودند. به روی شکم برگشته بودم و خودم را مانند گربه ماهی می کشیدم تا اینکه به طور کامل از آب بیرون آمدم. بعد روی پا ایستادم و تا ماشین Land Cruise خودم دویدم
منبع
برگرفته از:Digital camera world
۲۱ بهمن ۱۳۹۲
Khily jaleb bod , age ax az makhfigah ya az postionsh ham darid bezarid …
۲۱ بهمن ۱۳۹۲
دوست عزیز سلام
متاسفانه عکس بیشتری برای این مطلب در اختیار نداریم، خیلی جالب می شد که این مخفیگاه را می دیدیم. تشکر از شما