مایکل شاین بلوم (Michael Shainblum) عکاسی مشتاق و کاریزماتیک می باشد که بیشتر به خاطر عکس هایش از کهکشان راه شیری معروف شده است. در طول سفرش به دبی برای صحبت درباره عکاسی ۵۰۰px با او از طریق اسکایپ تماس گرفته و مصاحبه کرده است. در این گفتگو با او در مورد عکاسی، سیر تکامل تجهیزات دیجیتال، آلودگی نوری و عکس «برج تسلا – Tesla Tower» او که در رسانه ها منتشر شده است صحبت شده است که در ادامه این مطلب لنزک می توانید مطالعه نمایید.
برج تسلا: بدیهی است که نام این برج خلیفه است و مایکل اسم تسلا را همینجوری روی آن گذاشته است.
سلام مایکل! می توانی به ما بگویی که چه چیزی باعث شد به عکاسی علاقه مند شوی؟
من همیشه به هنر علاقه مند بودم. نمی توانم دلیل آن را به طور دقیق بیان کنم. از زمانی که کودک بودم همیشه دلم می خواست بسازم و خلق کنم. در ابتدا با نقاشی، ساختن lego ها و کارهای بچگانه شروع کردم. این علاقه به آرامی تغییر شکل داد و به کارهایی مانند هنرهای گرافیکی و عکاسی دیجیتال متمایل گردید. در نهایت به سمت عکاسی، ویدیو و تصویر برداری زمان گریز (تایم لپس) گرایش پیدا کردم. اما جرقه اصلی از نیاز به ساختن و خلق کردن به وجود می آید.
آیا فکر می کنید که نیاز به خلق کردن در زندگی هرکسی وجود دارد؟
من فکر می کنم این قطعا یک امر شخصی است. من آدم هایی را می شناسم که می توانند کل زندگی را بدون گرفتن حتی یک عکس سپری کنند. اما فکر می کنم چیزی که خیلی جالب می باشد این است که هرکس در زندگی مهارتی دارد. این مهارت می تواند هنری باشد یا در نوشتن، شکل خاصی از دانش باشد یا مهندسی.
من متوجه شدم که این هنر است که مرا هدایت می کند. همیشه می خواستم کاری انجام بدهم که الهام بخش مردم باشد یا اینکه باعث شود حرکت کنند و کاری انجام بدهند. می خواهم مردم را خوشحال کنم. می دانم که از طریق عکاسی، تایم لپس و همچنین آموزش آنها می توانم الهام بخش مردم باشم و آنها را خوشحال کنم. این مساله انگیزه بسیاری از کارهای من است.
همچنین می دانم اگر نتوانم حتی یک عکس را با دیگران به اشتراک بگذارم، بازهم به عکس گرفتن ادامه خواهم داد، چون این کاری است که از آن لذت می برم. دلیل منطقی ای برای نیاز به ساختن وجود ندارد. فقط می دانم که این نیاز وجود دارد، اشتیاق من به عکاسی شاهدی بر این گفته است. این چیزی است که از آن لذت می برم، دوستش دارم و به خاطرش زندگی می کنم.
آیا فعالیت در زمینه ویدیو و تایم لپس را بعد از آشنایی با عکاسی شروع کردید؟
قبل از اینکه بتوانم از پس خرید یک دوربین فیلم برداری برآیم، متوجه شدم که هنگام عکاسی می توان دکمه شاتر را چند بار بیشتر فشار داد و از این طریق استاپ موشن (stop motion) ساخت. این کار برای من پلی بود به سمت تولید ویدیو و تایم لپس.
من کارم را با دوربین کانن ۵D Mark II و دوربین های فیلمبرداری و فیلم گرفتن از چیزهای مختلف مثل اسکیت بردها، موج سوارها و یا گل ها در غروب شروع کردم. بعد از آن کار جدی تولید تایم لپس و تولید ویدیو را آغاز کردم. من هنوز کار عکاسی را به طور جدی دنبال می کنم و باور دارم که عکاسی تنه اصلی این رشد است.
هنر تایم لپس از مایکل شاین بلوم
دانلود
الان بحث های زیادی در مورد عکاسی و فیلمبرداری دیجیتال و سیر تکاملی بین آنها وجود دارد. واضح است که شما در حال حاظر پیشرفت زیادی کرده اید. فکر می کنید این مساله به طور عمومی چه مفهومی برای جامعه عکاسی داشته باشد؟ شما قادر هستید که یک فیلم با رزولوشن بالای HD را بگیرید و یک صحنه ثابت آن را جدا نموده و به یک عکس تبدیل کنید. آیا فکر می کنید این مساله باعث نزول جایگاه عکاسی شده است؟
بحث ها و دیدگاه های زیادی در مورد این مساله وجود دارد. من خودم را در وسط آنها می بینم. خصوصا این روزها با وجود تلفن های همراه عکاسی برای همه در دسترس است. همه آیفون دارند، یک گوشی نوکیا تولید شده است که دوربین ۴۰ مگاپیکسلی دارد. با این وضعیت همه فکر می کنند که عکاس هستند، چون تجهیزات مورد نیاز در دسترس آنها است. افراد زیادی هستند که می گویند «دوران عکاسی تمام شده است» یا «دوران فیلمبرداری تمام شده است» یا چیزهایی مانند این. دلیل زدن چنین حرفی این است که همه توانایی داشتن یک دوربین مناسب را دارند. من فکر می کنم چیزی که عکاسی و هنر را نگه داشته است (جدای از پیشرفت در تجهیزات) خلاقیت، اشتیاق، نوآوری و تجربه هر فرد در تولید عکس هایی بهتر است.
با هر عکسی که میگیرم نه تنها تلاش می کنم تا کیفیت عکس، گرفتن عکس، وضوح و شارپنس و پس پردازی، بلکه همچنین داستانی را که عکس نقل می کند بهبود بخشم. به ایده هایی فکر می کنم که هنوز تازه هستند، حتی عکاسی هایی که بیش از حد انجام شده اند، مثل عکاسی از کهکشان راه شیری.
وقتی که شروع به عکاسی از راه شیری کردم، افراد زیادی نبودند که این کار را انجام بدهند. این کار برای افراد زیادی جدید به نظر می رسید. ناگهان افراد زیادی عکاسی از آن را شروع کردند و آنقدر ادامه دادند که موضوع تکراری شد. حالا هر وقت که برای عکاسی از راه شیری بیرون می روم به دنبال عکسی جذابتر می گردم. چه چیز دیگری در مورد عکس وجود دارد؟ کجا گرفته شده است؟ چگونه گرفته شده است؟ چه داستانی پشت آن است؟ به همن دلیل است که هنوز نسبت به عکاسی اشتیاق دارم. مهم نیست که تجهیزات تا چه حد پیشرفت کنند، توجه مردم همچنان به عکاسی جلب خواهد شد.
صرف نظر از تجهیزاتی که استفاده می کنید، اگر خلاقیت و ایده داشته باشید و حاضر باشید وقت خود را بیرون بگذرانید تا چیزی که می خواهید را بسازید، آنگاه می توان گفت اهمیت تجهیزات در درجه دوم قرار می گیرد.
بله،کاملا با شما موافقم. همچنین به نقشی که عکاسی، ویدیوها و تایم لپس ها امروزه در زندگی برای روایت داستان ها دارند علاقه مند هستم. وقتی که شما در مورد عکاسی از راه شیری صحبت می کردید، که این روزها هم بسیار محبوب است، شما همیشه به دنبال داستانی برای عکس یا چیزی هستید که آن را منحصر به فرد سازد. فکر می کنم شما می توانید این را ببینید و این باعث عکاسی خوبی که امروز می بینیم شده باشد. خیلی خوشم آمد که در موردش صحبت کردید.
متشکرم. عکاسی از راه شیری در ابتدا بسیار ساده بود. فقط کافی بود بیرون بروید و از آن عکس بگیرید و آن را به صورت آنلاین پست کنید. نیمی از افراد از آن لذت میبردند و نیمی دیگر آن را باور نمی کردند و می گفتند فتوشاپی است.
حالا این کار خیلی عادی شده است. مردم به این نوع تصویر اینقدر بی حس شده اند که شما همیشه مجبورید چیزی بزرگتر و بهتر خلق کنید. حالا دیگر راه شیری تنها یک تعریف از چیزی است که قصد عکس گرفتن از آن را دارید. کار بسیار سختی است.
آیا به دلیل خاصی برای اولین بار از راه شیری عکس گرفتید و به این سمت کشیده شدید؟
فکر می کنم این بهترین چیزی است که من تاکنون دیده ام. همیشه تلاش می کنم از چیزهایی عکس بگیرم که ناشناخته هستند یا دیده نشده اند. چیزی که جالب باشد. من پرتو های نور را دوست دارم، دوست دارم که بالای مه باشم، رنگ های گرم غروب خورشید را دوست دارم، به طور کلی همه زیبایی ها را دوست دارم.
اولین باری که بیرون رفتم تا از راه شیری عکس بگیرم و منتظر نشسته بودم تا بالای افق آید را به خاطر دارم. با دوستانم نشسته بودم و عکاسی تایم لپس می کردم. کم کم این رنگ ها که در افق ظاهر میشد را می دیدم. با خوم گفتم «این چیست؟ آیا این راه شیری است؟».
به آرامی در افق طلوع کرد و در آسمان تاریک بالای سرم قرار گرفت. همه راه شیری در جلوی چشمانم پدیدار شد. مدت زمان طولانی را در آنجا نشسته بودم و با نگاهی خیره به آسمان از آن عکس می گرفتم. به محض اینکه دکمه شاتر را فشار دادم و عکس را گرفتم متوجه شدم که نه تنها می توانم ستاره ها و اشکال را ببینم بلکه رنگها نیز برایم روشن شده بود. می توانستم رنگ نارنجی را ببینم که پخش شده است یا آبی کمرنگی که در راه شیری وجود داشت… نمی دانم، مرا جذب کرده بود.
این چیزی نبود که بخواهم بقیه عمرم بر رویش تمرکز کنم یا همه توجه ام به آن جلب شود، اما حتما چیزی است که تا آخر عمرم به آن علاقه مند خواهم بود. قصد داشتم از آن عکس بگیرم. فکر نمیکنم هیچوقت به نقطه ای برسم که بگویم دیگر کارم با راه شیری تمام شده است و سراغ چیز دیگری می روم. من به عکس گرفتن از آن احتیاج دارم. تجربه فوق العاده ای است، بیرون می روم و در یک محیط کاملا طبیعی قرار میگیرم. آسمان تیره پیش رویم است و ناگهان راه شیری با تمام جزئیاتش جلوی چشمانم طلوع می کند و من خودم را در محاصره آسمان بی نظیر شب میبینم. چیز جالب تری به ذهنم نمیرسد. فوق العاده است. عکاسی از آن را دوست دارم.
عکاسی از چیزهای دیگر را هم دوست دارم. من به عکاسی از همه چیز علاقه دارم. عکس های شهری، غروب خورشید و هرچیزی که جالب باشد. راه شیری چیزی است که وقت زیادی را صرف آن کرده ام و قصد دارم برای همیشه عکاسی از آن را ادامه دهم.
قبلا اشاره کردید وقتی که در ابتدا عکس های راه شیری را به اشتراک می گذاشتید برخی از مردم فکر می کردند که واقعی نیستند. آیا به عنوان یک عکاس و سازنده، این حرف احساسات شما را جریحه دار کرد؟
در واقع خیر… من در دو سه سال اول زیاد چنین چیزهایی را شنیده ام. اما فکر می کنم در ابتدای کار کمی ناراحت می شدم. مردم تلاش می کنند چیزهایی که نمی فهمند را تکذیب کنند، این چیزی است که من فهمیده ام. در ابتدا برای مردم سخت بود که این موضوع را بفهمند، اینکه اگر دوربینتان را بردارید و با زیاد کردن زمان نوردهی اجازه دهید نور بیشتری وارد شود، قادر خواهید بود از چیزی عکس بگیرید که با چشمانتان می توانید ببینید.
اما در واقع تعداد زیادی از مردم آن را نمی دیدند. کسانی که آن را می دیدند قادر به درکش بودند. بیشتر کسانی که عکس من را دیده اند در زلاند نو، شیلی یا وایومینگ زندگی نمی کنند. آنها در شهر زندگی می کنند. آن ها از لس آنجلس یا دبی یا هر جای دیگری هستند که به دیدن چنین چیزی عادت ندارند. آنها عادت دارند یک آسمان تیره و خالی را ببینند که تعداد کمی ستاره و مقدار زیادی آلودگی نوری در آن وجود دارد.
این وضعیت هر سال بدتر هم می شود و شما به سختی قادر خواهید بود که راه شیری را در هرکجایی ببینید. این تصاویر کم کم برای مردم بیگانه می شود. اما من ناراحت نشدم چون درک می کنم. اما با این حال چنین حرفی ناراحت کننده است، وقتی بیشتر ناراحت شدم که میدیدم که آنها فکر می کنند عکس من تقلبی است. مثل اینکه به آنها بگویی جذابترین چیز زندگی ام را دیده ام، شما هم باید آن را ببینید! آنگاه آنها هم به تو بگویند که حرفت را باور نمی کنیم. این ناراحت کننده ترین بخش این اتفاق است. اما اخیرا دیگر این این مشکل را ندارم، چون وقتی عکس را پست می کنم مردم دیگر به دیدن آن عادت کرده اند و چنین عکس هایی را زیاد دیده اند.
پس احتمالا بسیار مهم است تا زمانی که قادر به دیدن راه شیری هستیم شما از وجود آن سند و مدرک تهیه کنید.
بله واقعا همینطور است. امیدوارم که قوانین بیشتری در مورد آلودگی نوری (light pollution) وضع شود. میدانم که برخی از شهرها تلاش می کنند، اما همچنان مشکل بزرگی است. مهم نیست اگر کسی به ما یعنی عکاسان نجومی اهمیت ندهد. در واقع هیچکس برایش مهم نیست. وقتی که پارک های ملی بروند و ببینند که هیچ ستاره ای در آنجا دیده نمی شود، متوجه خواهند شد.
خیلی از کارهای من مورد انتقاد قرار می گیرند. احتمالا هر عکس یا فیلمی که من یا هر عکاس دیگری می گیرد مورد انتقاد قرار خواهد گرفت و عده ای آنها را دوست نخواهند داشت. این مساله بخشی از کار است. دیگر برایم مهم نیست. در ابتدا به این موضوع اهمیت می دادم، اما حالا مهم نیست.
بیایید در مورد عکس برج خلیفه صحبت کنیم. در توضیحات عکس در ۵۰۰px گفته بودید که آن «۱۰۰% واقعی» است
]خنده[ بله، مردم دوست دارند فکر کنند که چیزها تقلبی هستند و فتوشاپ شده اند. اما نه، اینگونه نیست. این چیزی بود که از دوربین من بیرون آمده است. کمی به کنتراست تصویر اضافه کردم و کارهای پس پردازی را برای تمیز کردن آن انجام دادم. این تنها تغییراتی بود که در عکس دادم.
فوق العاده است که توانسته اید چنین عکسی بگیرید. چه اتفاقی افتاد؟
ما در محلی بودیم که به خلیج تجاری (Business Bay) معروف بود. مکان بسیار خوبی است، تعداد زیادی عکاس از افق عکس می گرفتند. باران شدیدی می آمد که ما صدای یک رعد و برق را شنیدیم. بنابراین تصمیم گرفتیم که از آنجا برویم. چون ماشین نداشتیم یکی از دوستان ما را در محل مورد نظر پیاده کرد. میدانستم که آنجا محل مناسبی است و اگر بتوانم از برخورد رعد و برق به برج عکس بگیرم، عالی می شود. به خاطر تقارن فوق العاده اش، ترکیب بندی بسیار زیبایی داشت.
بنابراین من و دوستم برایان که در آن لحظه با من بود، شروع به راه رفتن کردیم و به یک تپه خاکی بزرگ رسیدیم. در کنار این تپه خاکی یک ساختمان با سایبان وجود داشت. ما وسایلمان را در زیر سایبان قرار دادیم تا خشک بمانند… برای قرار گرفتن در آب باید از یک حصار فلزی و بعد از آن از یک ریل فلزی دیگر بالا می رفتیم.
وقتی که باران بند آمد، فرصت خیلی خوبی بود که دوربین را بر پا کنم و تایم لپس بگیرم، درست داخل آب. با دوربین دیگرم به سایبان برگشتم و به ساختمان نگاه می کردم. فکر می کنم درحدود ۴ ساعت در آنجا منتظر بودیم و تایم لپس می گرفتیم. اتفاق خاصی نمی افتاد، فقط کمی باران.
در این زمان ابرهای سنگینی نزدیک شدند. آسمان تیره و تار شده بود و من با خودم فکر کردم که ممکن است باران به سمت ما بیاید. یک چتر برداشتم و به طرف دوربینی که کنار آب بود رفتم. باید از تپه خاکی و دو مانع عبور میکردم. همانطور که چتر را روی دوربین گرفته بودم باران شروع شد و کم کم شدیدتر گردید. دوستم تصمیم گرفت دوربینش را بردارد و به سمت سایبان ساختمان برود، اما من ماندم چون این عکس را می خواستم.
داشتم خیس میشدم و باران همینطور شدیدتر میشد. در تمام این مدت با خود میگفتم که «صبر کن، این شرایط گذرا است». به جای تمام شدن شدیدتر شد و به نقطه ای رسید که من و دوربینم را کاملا خیس کرد. به پشت سرم نگاه کردم و دیدم که تپه خاک تبدیل به تبدیل به توده ای از آب و گل شده است. مانع کاملا خیس شده بود و سه پایه من هم بزرگ بود و یک دوربین و لنز بسیار خوب روی آن قرار داشت. متوجه شدم که با دوربین و چتر نمی توانم از روی آن بگذرم. بنابراین خیس شدم و سنگین ترین باران دو سال اخیرم را تجربه کردم. من اهل کالیفرنیا هستم، آنجا زیاد باران نمی بارد. در این هنگام رعد و برق شروع شد. من در آنجا با یک چتر فلزی و درکنار یک ریل فلزی در درون آب ایستاده بودم. در آن لحظه واقعا داشتم می ترسیدم چون در موقعیت بدی قرار داشتم.
در طول این مدت یک دوربین در زیر سایبان داشتم که در حال گرفتن تایم لپس از تمام این وقایع بود. بنابراین داشتم تلاش می کردم اما مطمئن نبودم که بتوانم برگردم. مجبور بودم حرکات عجیبی برای رد شدن از مانع انجام بدهم و در نهایت به طور کامل خیس شدم. تمام لباس هایم نابود شد و اگر پاسپورتم درون جیب و روی تلفن همراهم نبود، امکان داشت آن را هم از دست بدهم. همچنین شیشه لنز دوربینم به مدت دو روز مه گرفته بود. همه اینها فقط برای انجام این کار سخت بود.
یک رعد وبرق عظیم با ساختمان برخورد کرد. احساس می کردیم درست در کنار ما به زمین خورده است.
من تازه به زیر سایبان رسیده بودم و وسایلم را روی زمین می انداختم که ناگهان دوستم برایان فریاد کشید: «مایکل! مایکل! فکر میکنم گرفتیمش!» او دوربینش را متوقف کرد و عکس رعد و برق را به من نشان داد. من هم دوربینم را بررسی کردم و دیدم که عکس را گرفته است. او به صورت تایم لپس از رعد و برق تصویر گرفته بود و من عکس های آن را گرفته بودم. در این لحظه بود که فهمیدیم عکس را گرفته ایم و نتیجه آن بسیار خوب است. من بقیه شب را خیس و سرد و به هم ریخته بودم، اما واقعا ارزش گرفتن این عکس را داشت. من اینها را در توضیحات عکس نگفته ام. ولی واقعا سخت بود. اینطور نبود که فقط ۱۰ دقیقه در آنجا بایستیم و عکس را گرفته باشیم.
به نظر میرسد که جان شما واقعا در خظر بوده است.
بله، برخی به ما می گفتند «فکر نمیکنیم کسی حاظر باشد به آنجا برود…» آنها از هیچ چیز خبر نداشتند. در آن لحظه فکر می کردم که احتمال دارد بمیرم. من کنار مقدار زیادی فلز و درون آب ایستاده بودم، درحالی که رعد و برق به شدت به ساختمان ها برخورد می کرد. ممکن بود بمیرم، اما اشکالی ندارد چون عکس را گرفتم.
بسیار خوب. داستان بسیار جالبی بود. به عنوان آخرین سوال: جغدها، آری یا خیر؟
من عاشق جغدها هستم! جغدها فوق العاده اند. نمی دانم دیگر درمورد آنها چه بگویم. فکر میکنم وقتی در سن دیگو بودم از آنها عکس گرفته ام. آنها فوق العاده بودند.
منبع
برگرفته از: ۵۰۰px
لطفا نظرتان در مورد مطلب را در اینجا مطرح نمایید. اگر سوالی دارید، در بخش پرسش و پاسخ مطرح نمایید.