چه چیزی یک عکس را سینمایی می کند؟ چگونه خودم را مجبور کردم که متفاوت ببینم

من مطمئن هستم که در طول چند سال گذشته همه ما عکاسان کلمه سینمایی یا افکت سینمایی را آنقدر شنیده ایم که در نهایت ممکن است معنایش را برای ما از دست داده باشد. آیا هر عکسی با یک پس زمینه خراش خورده و یک رنگ فیروزه ای-نارنجی «سینمایی» است؟ من که می گویم نه. بنابراین امروز می خواهم بررسی کنم که چه عواملی باعث می شوند یک تصویر سینماتیک یا سینمایی شود و چه چیزی می تواند حال و هوای سینمایی یک عکس را بسازد یا خراب کند.

همه چیز از زمانی شروع شد که من در حال تماشای ویدیویی از Grainydays در یوتیوب بودم که در آن جیسون از یک دوربین پانورامیک Fujifilm TX-1 استفاده می کرد. این یک دوربین قدیمی است که با نوردهی همزمان دو عکس روی فیلم، تصاویر پانوراما ایجاد می کند تا تصویری با نسبت تصویر ۶۵ در ۲۵ به دست آید.

کل این مفهوم توجه مرا به خود جلب کرد، اما از آنجا که من حدود ۶۰۰۰ دلار برای خرید یک دوربین قدیمی ندارم و با فیلم هم عکاسی نمی کنم.

خودم دست به کار شدم و دو تکه نوار چسب گافر را به LCD دوربینم چسباندم و آن را برای آزمایش بیرون بردم.

در ابتدا، احساس بسیار ناخوشایند و محدودکننده ای داشت. ذهن من کمی داشت تقلا می کرد، اما نسبت تصویر واید الهام بخش بود. شبیه چیزی بود که در فیلم ها دیده بودم و مرا مجبور کرد تا زمینه بیشتری را با سوژه هایم در هر فریم بگنجانم.

بعد از این که به خانه رسیدم، تمام آن عکس ها را به ابعاد ۶۵ در ۲۵ کراپ کردم و از برخی از ثبت ها شگفت زده شدم.

آنها بسیار متفاوت بودند، و روش پس پردازش معمول من چندان روی آنها کارساز نبود، بنابراین به جای آن تصمیم گرفتم از درجه رنگی شبیه فیلم استفاده کنم و رنگ و حالت هر عکس را آگاهانه تر انتخاب کنم.

در نتیجه این سوال برایم پیش آمد که: چه چیزی یک عکس را سینمایی می کند؟

۱

نسبت تصویر

برای من، کل ماجرای جستجو برای ظاهر سینمایی (cinematic) از اینجا آغاز شد، و هیچ شکی نیست که یک نسبت تصویر (aspect ratio) واید مانند ۱۶:۹، ۲:۳۵:۱، یا حتی ۶۴:۲۵ به تماشاگر تجربه سینمایی مانند بیشتری می دهد. من به شدت معتقدم که ما عکاسان به اندازه کافی با نسبت تصویرها آزمایش نمی کنیم و برخی از آنها هنگام گفتن یک داستان بسیار مفیدتر از بقیه هستند و ما انسان ها مستعد این هستیم که آنها را به خاطر نسبت تصویرهای واید، فیلم فرمت متوسط با یک ظاهر ۴:۵ مربعی تر، و غیره، به چیزهایی که قبلا دیده ایم مانند سینما ربط دهیم.

بیشتر بیاموزید: نسبت تصویر (aspect ratio) چیست؟

از طرف دیگر، نمایش عکس های پانوراما در شبکه های اجتماعی چالش برانگیز است. مردم هر روز از محتوای بیشتر و بیشتری در گوشی های تلفن همراه خود استفاده می کنند، و این یک واقعیت شناخته شده است که تصاویر پرتره روی گوشی بهتر دیده می شوند، چون فضای بیشتری از صفحه نمایش را اشغال می کنند. عکس های واید ممکن است روی یک صفحه نمایش بزرگ عالی به نظر برسند، اما وقتی روی گوشی تلفن همراه مینیاتوری می شوند، افتضاح هستند.

۲

نوردهی

نور همیشه مهم ترین چیز است، ما نمی توانیم عکاسی را بدون آن تجربه کنیم. در چند سال گذشته در عکاسی، من متوجه یک گرایش یا ترند (trend) روشن کردن همه سایه ها برای داشتن بیشترین جزئیات ممکن در عکس شده ام، در حالی که دنیای سینما به سمت دیگری می رفت.

بسیاری از فیلم ها به سمت ظاهری تیره تر و مودی تر (گرفته تر) با سایه های عمیق پیش می روند، و این عمدی است! من متوجه شدم که اگر در هر گوشه از این عکس ها جزئیاتی وجود داشته باشد اطلاعات زیادی در عکس خواهد بود، و این بیننده را گیج می کند. از آنجا که من به جای منظره یاب نوری از حالت نمایش زنده (LiveView) استفاده می کردم، می توانستم نوردهی ام را در لحظه ببینم و زمان زیادی داشتم با مقدار نوردهی حدود ۰٫۷- تا ۱٫۳- عکس می گرفتم. سایه ها نقش بسیار مهمی دارند. چشمان شما در تاریکی نمی بینند، بنابراین چرا باید تصاویری ایجاد کنیم که چنین محدوده دینامیکی ای داشته باشند؟

۳

رنگ

پالت رنگی که برای یک تصویر انتخاب می کنید، چه در مرحله پس پردازش و چه در حین عکاسی، بر حال و هوای کل صحنه تاثیر می گذارد. ما برخی رنگ ها را با احساسات و عواطف خاص مرتبط می کنیم. به عنوان مثال، صحنه ای که در آن همه چیز آبی است، بسته به سایه ها، ممکن است حس سردی، تنهایی، یا آرامش داشته باشد، و صحنه ای که در آن رنگ قرمز غالب است ممکن است به بیننده احساس قدرت یا خشم بدهد، همانطور که چیزی صورتی ممکن است نشان دهد که سوژه زیبا و جذاب است.

در اینجا دوباره می توانیم به گرایش ها یا تِرِند های مختلف در عکاسی و فیلمبرداری اشاره کنیم. اگرچه برخی از عکاسان ممکن است وسوسه شوند که از یک پیش تنظیمات فیروزه ای-نارنجی استفاده کرده و کار را تمام کنند، اما یک رویکرد سینمایی تر این است که سعی کنید حال و هوایی که می خواهید با عکس خود ایجاد کنید را درک کرده و یک پالت رنگی بر اساس آن بسازید.

ساده ترین روش این است که با دو رنگ مکمل که هم اکنون در عکس شما موجود هستند به عنوان پایه شروع کنید و یک پالت کامل را بر مبنای آن بسازید – با ابزارهایی مانند adobe color. رایج ترین و گاه خسته کننده ترین نقطه شروع، فیروزه ای-نارنجی است، چون پوست انسان تقریبا به رنگ نارنجی نزدیک است، در حالی که آسمان می تواند به راحتی فیروزه ای شود، اما من شما را به چالش می کشم تا عکس های سبز-قرمز و بنفش-نارنجی را امتحان کنید.

یک ترفند بسیار مفید دیگر این است که سعی کنید المان هایی که تُن های مشابهی در عکس شما دارند را از لحاظ رنگ با هم مطابقت دهید. به عنوان مثال، اگر یک ماشین آبی تیره در نزدیکی یک ساختمان دارید و آسمان نیز آبی روشن است، می توانید تمام آن تُن های سرد را به هم نزدیک کرده و همه آنها را به تُن های یک رنگ تبدیل کنید. محدود کردن تعداد رنگ هایی که در تصویر نهایی خود دارید، درک این که چرا می بینید بیشتر رنگ های نارنجی-فیروزه ای به سبز و رنگ های سرخابی به تُن های خاکستری تبدیل می شوند را آسان تر می کند.

آموزش های «رنگ در عکاسی» توصیه شده توسط لنزک:

آموزش استفاده از رنگ در عکاسی [۵ نکته مهم]

آموزش استفاده بهینه از رنگ های متضاد نارنجی و آبی

آموزش استفاده از رنگ های تند، زنده و شاد در عکاسی

آموزش استفاده از رنگ برای ترکیب بندی های جذاب

۴

نور

این بخش بیشتر برای عکاسان پرتره است. در سینما، اغلب اوقات، هدف اصلی هنگام تنظیم نور، کپی برداری از واقعیت است. بنابراین، اگر قصد دارید عکس های سینمایی بگیرید، اضافه کردن دلیلی برای داشتن یک جهت خاص برای نور مفید خواهد بود.

به عنوان مثال، اگر یک نور نارنجی از سمت راست مدل می آید، ممکن است ایده جالبی باشد که یک لامپ یا پنجره نیز در عکس داشته باشید که جهت نور را توجیه کند. یکی از چیزهای دیگری که بارها و بارها در فیلم ها می بینید نور رامبراند است، که قسمت تاریک تر صورت به دوربین نزدیک تر است. این یک راه بسیار ساده برای روشن کردن یک شخص است که در عین حال بسیار جذاب می باشد. همچنین نورپردازی از پشت و عکاسی در مقابل نور خورشید نیز تکنیک هایی هستند که ارزش آزمایش کردن را دارند. قرار ندادن بزرگترین و روشن ترین منبع نور بر روی صورت سوژه ممکن است لایه ای از رمز و راز و عمق را به عکس اضافه کند.


۵

محل عکاسی

ما اغلب وسوسه می شویم که بگوییم شهرهای ما چندان سینمایی نیستند، فقط به این دلیل که هر روز آنها را می بینیم، و ممکن است با چیزهای نمادینی که بارها و بارها دیده ایم بسیار متفاوت به نظر برسند. در سینما، کلیشه های زیادی در مورد شهرها و ظاهر آنها وجود دارد. از برخی از آنها آنقدر استفاده شده است که به عنوان مثال اگر ساحلی را با درختان نخل و آسمان آبی با تُن گرم و بدون سایه ببینید، فکر می کنید آنجا لس آنجلس است. همان طور که اگر ساختمان های بلند با رنگ های خاکستری و دوده و کثیفی زیاد ببینید، فکر می کنید آنجا نیویورک است.

من شخصا هم این موضوع را درک می کنم و هم از آن متنفرم. این مسئله تشخیص یک مکان خاص را آسان تر می کند، اما من فکر می کنم که شما می توانید ظاهر خاصی برای شهر خود خلق کنید، بدون این که از ظاهری که قبلا برای آن ایجاد شده استفاده کنید. از خلاقیت خود استفاده کرده و حس و حال مورد نظرتان را در داستان خود ایجاد کنید.

۶

لایه بندی

با این نوع نسبت تصویر واید، شما فضای زیادی در اطراف سوژه خود دارید که باید آن را با چیزی پر کنید. همه چیز در عکاسی بخشی از داستانی است که می خواهید بگویید، بنابراین اضافه کردن لایه ها به تصویر تجربه را برای بیننده غنی می کند. از آن برای اضافه کردن جزئیات مهم به داستان استفاده کنید. وجود چیزی در پیش زمینه، حتی چیزی به کوچکی چند قطره آب روی لنز یا فیلتر مه، بر عکس نهایی تاثیر می گذارد.

به همین ترتیب، هر چیزی که در پس زمینه است به شما کمک می کند تا حال و هوا را تنظیم کرده و زمینه ای برای سوژه خود ایجاد کنید. حتی کیفیت هوا. بسیاری از اوقات اگر در داخل یک اتاق عکاسی می کنید، اضافه کردن کمی مه یا دود، عمق زیادی در تصاویر شما ایجاد می کند، و در عین حال درخشش فوق العاده ای به نورهایی که در کادر دارید می دهد. هرچه لایه های بیشتری داشته باشید، تصویر شما پیچیده تر خواهد شد، بنابراین از شبیه سازی عیوب لنز یا حالت دانه دانه فیلم نترسید. اگر می خواهید چیزی شبیه ظاهر فیلم های قدیمی داشته باشید، کیفیت تصویر نهایی باید با دورانی که می خواهید داستان خود را در آن قرار دهید، مطابقت داشته باشد.


۷

همه چیز وابسته به احساسات است

می توانم بگویم مهم ترین چیز در سینماتوگرافی، قابلیت یک عکس خاص برای اضافه کردن جزئیات به داستان، انتقال احساسات به بیننده، یا تقویت فعالیت های به تصویر کشیده شده است. و ما به عنوان عکاس ابزارهای زیادی برای دستیابی به این هدف در اختیار داریم.

من فکر نمی کنم یک نسبت تصویر یا درجه رنگ خاص به هر عکسی جلوه سینمایی بدهد – نه در دراز مدت. چیزی که باعث می شود چیزی سینمایی به نظر برسد، قرار دادن هدف در پشت تک تک المان های عکس شماست. همه چیز در یک عکس به داستانی که می خواهید بگویید کمک می کند و اگر هدفی در پشت تمام المان ها قرار دهید، برای هر کسی که به کار شما نگاه می کند تجربه غنی تری خواهد بود.

در مورد آزمایش نوار چسب گافر، به همه شما پیشنهاد می کنم که آن را امتحان کنید، اما مطمئن شوید از نواری استفاده کنید که هیچ اثری روی صفحه نمایشتان باقی نگذارد.


نویسنده: ولاد مولدوون (VLAD MOLDOVEAN)


لطفا نظرتان در مورد مطلب را در اینجا مطرح نمایید. اگر سوالی دارید، در بخش پرسش و پاسخ مطرح نمایید.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *