سبک عکاسی را نمی توان «کنسرو» کرد

«بحث و گفتگوها پیرامون سبک عکاسی (photographic style) همیشه به دلایلی برای من کمی عجیب بوده است. این چیزی است که دانشجویانم زیاد در مورد آن از من سوال می پرسند، چون احساس می کنند که بدون سبک، یک امضای تصویری، متمایز کردن خودشان از هنرمندان دیگر این حوزه بسیار سخت خواهد بود». اما سبک عکاسی چیزی بیشتر از به کار بردن مداوم یک مجموعه رنگ یا اعمال یک پریست یا پیش تنظیمات (preset) است – به عبارت دیگر سبک عکاسی را نمی توان کنسرو کرد تا مثلا در قالب یک پریست توسط فرد دیگری استفاده شود. سیمون کینگ در این مقاله لنزک، درباره چگونگی ایجاد سبک عکاسی و ویژگی های آن صحبت می کند.

سبک عکاسی چیست و چطور می توان آن را ایجاد کرد

وقتی از من در مورد ایجاد یک سبک سوال می کنند، من معمولا پیشنهاد می کنم که به مدت پنج سال عکاسی کنند و پس از آن به عقب نگاه کرده و کار خود را به دقت نظارت و وارسی کنند. دیدگاه من این است که سبک، نتیجه لایه های تصمیم گیری بسیار زیادی است که شامل هر چیزی از موضوع گرفته تا رنگ و انتخاب سوژه می باشد.

این چیزی نیست که مردم همیشه از شنیدن آن خوشحال شوند. من فکر می کنم یکی از پیامدهای ناگوار عکاسی دیجیتال فوری این است که به نظر می رسد افراد می خواهند کار کل زندگی خود را در عرض چند هفته تولید کنند، و به امید اصلاح های سریع از مرحله آزمون و خطا بگذرند.

یکی از این «اصلاح های سریع» نشان دهنده طرز فکری است که من فکر می کنم مقابله با آن سخت تر است، و آن رنگ های کنسرو شده – یا همان پیش تنظیمات (presets) – است. من واقعا تعجب می کنم از تعداد عکاسانی که به صورت آنلاین یا حضوری با آنها روبرو می شوم، که احساس می کنند سبک را تنها از طریق رنگ می توان به دست آورد؛ یعنی فقط از طریق ثبات، یا یک مجموعه رنگ محدود، می خواهند سبک خود را نشان دهند.

من واقعا فکر نمی کنم پیش تنظیمات یا preset ها بتوانند کار زیادی برای پُر کردن فاصله بین تصاویری که در غیر این صورت هیچ ربطی به یکدیگر ندارند، انجام دهند. من فکر نمی کنم بتوان یک پیش تنظیمات را به یکی از تصاویر من اضافه کرد که باعث شود شبیه عکس یک نفر دیگر به نظر برسد.

همچنین فکر نمی کنم برای کسی امکان پذیر باشد که تنها با عکس گرفتن روی یک فیلم یکسان یا با سیاه و سفید کردن چیزی، کاری کند که یک تصویر شبیه یکی از عکس های من به نظر برسد. یک تصویر چیزهایی فراتر از تونالیته دارد – نحوه ارائه سوژه، زاویه عکاسی، انتخاب لنز ها، سرعت شاتر ها، عمق میدان و…

اساسا هر عامل دیگری نیز احتمالا می تواند نقشی در سبک نهایی تصویر داشته باشد، و آن عوامل اگر در کادرهای دیگر تکرار شوند، به یک مجموعه نمونه کار (portfolio) باثبات و یکنواخت منجر خواهند شد.

بنابراین، اگرچه رنگ در ایجاد سبک نقشی ایفا می کند، اما من به هیچ وجه نمی گویم که مهم ترین عامل است – این قطعا برای ضمانت آن تعداد از هنرمندان دیجیتالی که پیش تنظیمات را می فروشند و ادعا می کنند که این تنها چیزی است که لازم است تا تصاویر شما شبیه تصاویر آنها شود، کافی نیست. این کار ممکن است یک شباهت جزئی ایجاد کند، اما بسیار سطحی است.

مثال: این دو تصویر با لنزهای متفاوت، فیلم های متفاوت، در زمان های متفاوت، و از سوژه های متفاوت گرفته شده اند، اما با این حال نقاط مشترک بسیار زیادی با یکدیگر دارند – علیرغم تفاوت های زیبایی شناختی واضحی که با هم دارند، یک «حس» خاص در مورد آنها وجود دارد:

برای من، سبک از یک سری ترجیحات و اولویت ها به وجود می آید. من همیشه در مورد این که چه جنبه هایی از لحظه یا کاراکتر (شخصیت) باید در ترکیب بندی کنار گذاشته شوند یا تقویت شوند، فکر می کنم، اما به ندرت بر اساس نکات چند کتاب برند یا راهنمای سبک تصمیم می گیرم.

هنرمندانی که با اصالت عکس می گیرند، معمولا از منظر سبک خود فکر نمی کنند. من وقتی یک موقعیتی را می بینم با خودم فکر نمی کنم که «سیمون کینگ چطور این عکس را می گیرد؟» همانطور که وینوگرند خانه را با این فکر که «من امروز باید عکس هایی بگیرم که شبیه سبک وینوگرند باشند» ترک نمی کرد. در عوض، تقریبا برای همه باید اینطور باشد که «من چطور می توانم از ابزارهایم، نور، و صحنه مقابل خود برای نشان دادن داستانی که می خواهم بگویم استفاده کنم؟»

شما تنها باید بهترین کاری که می توانید را در هر کادر انجام دهید، سریع و ناخودآگاه واکنش نشان دهید، و هر چقدر که لازم است سازش کنید تا کادر مناسب را ایجاد کنید.

برای گرفتن یک تصویر به «سبک من»، شما باید کاری بیش از عکس گرفتن با فیلم یکسان انجام دهید – شما باید جنبه های نگاه و دید مرا یاد بگیرید. شما باید مجموعه ای از ارزش ها را در نظر بگیرید که درک من از فرم، شکل، نور، نوردهی، لحظه، تم یا موضوع (theme)، و انرژی احساسی را تشکیل می دهند. تکرار و تقلید این حساسیت ها راه بسیار دقیق تری برای دستیابی به تصویری مانند آنچه که من می خواهم بسازم، است.

هیچ راه حل جامعی برای ترکیب بندی، رنگ، یا نوردهی وجود ندارد؛ تنها مقادیری برای حفظ تعادل، و سازش، و کادربندی وجود دارند.

آثار استیو مک کری (Steve McCurry) چیزی فراتر از تُن های غنی و تیره؛ آثار مت استوارت (Matt Stuart) چیزی بیشتر از المان های کنار هم قرار داده شده؛ و آثار جاش کی جکسون (Josh K Jackson) چیزی بیشتر از پنجره های بخار گرفته دارند.

هر کسی که به دنبال تقلید سبک این هنرمندان یا هر کس دیگری باشد، بهتر است از خود بپرسد که آنها خودشان به کدام ویژگی های اسطوره ای احترام می گذارند و به دنبال تحقق آن هستند. می خواهند مخاطبانشان چه فضاهای جسمی و روحی ای را تجربه کنند. با انجام این کار شما به ابزاری برای عکاسی فراتر از ترکیب بندی حول شکل و رنگ، و به سوی جامعه شناسی واقعی، ساختارهای روایی، و روح دسترسی پیدا می کنید.

نویسنده: سیمون کینگ (Simon King)


لطفا نظرتان در مورد مطلب را در اینجا مطرح نمایید. اگر سوالی دارید، در بخش پرسش و پاسخ مطرح نمایید.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *