انسل آدامز می گفت: «هنگامی که از مناظر عکس می گیری، هیچ وقت حتی یک برگ یا گل را جابجا نکن، به طبیعت به خاطر آنچه که هست احترام بگذار. یاد بگیرد که یک ترکیب بندی از چیزی که به طور طبیعی وجود دارد، ایجاد کنی.» از آن موقع، من هیچ وقت دوربین را زمین نگذاشتم، همیشه در زندگی و شخصیت من حضور داشت و عکاسی منظره به عشق من تبدیل شد.
انسل آدامز هنگامی که برای اولین بار به کالیفرنیا، پارک ملی یوسمیت آمد، یک نوجوان ۱۴ ساله بود. این دره یک کشش و جاذبه قوی برای او داشت و او در سال ۱۹۲۰ در سن ۱۸ سالگی برای کار به عنوان سرپرست Sierra Club‚ LeConte Lodge به آنجا بازگشت.
انسل مسئول محافظت از یوسمیت و سیراها (کوه های تیز و دندانه دار) از تاثیرات انسانی بود، در حالی که دید خود نسبت به این مکان تقریبا عرفانی و رازآلود را از طریق حرفه عکاسی در حال پیشرفت خود به دنیا نشان می داد. او با ویرجینیا بِست، دختر صاحب گالری در یوسمیت ولی (Yosemite Valley) ملاقات کرد. آنها با هم ازدواج کردند، و گالری به یک منبع درآمد برای عکاس جوان و همسرش تبدیل شد. آثار کامل او بهترین فروش گالری شدند. آنها به مرور محصولاتی مانند کتاب های هنری و سایر خدمات عکاسی نیز به گالری اضافه کردند.
در سال ۱۹۴۰، کارگاه های عکاسی او به عنوان یکی از اولین منابع آموزش عکاسی در کشور راه اندازی شدند. این کارگاه ها معمولا یک هفته طول می کشیدند و برای عده زیادی، به تجربه ای تبدیل شدند که زندگی آنها را تغییر داد.
عکس از هولدن هیگبی که در گالری انسل آدامز در یوسمیت به نمایش گذاشته شد.
این امر برای پدر من، هولدن هیگبی (Holden Higbee)، که در سال ۱۹۶۵ در کارگاه عکاسی انسل آدامز حضور یافت نیز صادق بود. او همراه با خواهر بزرگترم (که آن زمان ۱۲ ساله بود)، در کارگاه عکاسی یک هفته ای در یوسمیت ولی زیبا با سخنرانی های خود انسل آدامز شرکت کرد. در سال ۱۹۶۵، آدامز یک عکاس محترم بود، اما هنوز به تندیس عکاسی امروزی تبدیل نشده بود. در آن زمان، تصاویر چاپی او حدود ۵۰ دلار به فروش می رسید و او عکس های خود را به دانشجویان مورد علاقه اش هدیه می داد. خواهر من یک کپی از تصویر «دریاچه آینه ای (Mirror Lake)» او را برای شرکت به عنوان یک مدل در کارگاه دریافت کرد.
عکس از هولدن هیگبی، که در گالری انسل آدامز در یوسمیت به نمایش گذاشته شد.
کارگاه عکاسی با انسل آدامز
این کارگاه در منطقه درختان بزرگ واوونا (Wawona Big Trees)، در یوسمیت ولی و در چمنزارهای تولومن (Tuolumne Meadows) برگزار می شد و متشکل از اصول عکاسی، سیستم منطقه ای (Zone System) انسل، ترکیب بندی، و خلاقیت بود. ٌدانشجویان کلاس های انسل اغلب مردان جوان بودند، که با استفاده از دوربین های ۳۵mm و فرمت متوسط از استاد درس یاد می گرفتند. انعطاف پذیری آنها برای یادگیری عکاسی زمانی که درس های خود را تمرین می کردند، مشهود بود.
عکس از هولدن هیگبی، که در گالری انسل آدامز در یوسمیت به نمایش گذاشته شد.
این کلاس با پدرم عجین شد، چون ژن عکاسی به مدت طولانی و عمیق در خانواده من ادامه یافت. هولدن، به عنوان یک عکاس مشتاق و استاد دانشگاه، در سراسر کشور رانندگی می کرد تا تصاویری از حومه شهر را برای کلاس های جغرافیا و زمین شناسی خود ثبت کند و هر ۵۰ مایل علیرغم میل ما توقف می کرد تا یک عکس بگیرد. او همیشه دو یا سه دوربین دور گردن خود داشت، بنابراین مجبور نبود لنزها را عوض کند و به راحتی می توانست «نحوه استفاده انسان از زمین» را ثبت کند.
سیستم منطقه ای
عکس از هولدن هیگبی، که در گالری انسل آدامز در یوسمیت به نمایش گذاشته شد.
پدر من به طور خاص به سیستم منطقه ای و تاثیر آن بر عکاسی اش علاقه مند بود. تا چندین سال بعد، پدرم با کارت های خاکستری تمرین می کرد تا سیستم منطقه ای را راه اندازی کند. من اکنون افتخار داشتن مجموعه کتاب های امضا شده او از انسل آدامز را دارم؛ کتاب های دوربین (The Camera)، نگاتیو (The Negative)، و چاپ (The Print).
عکس از هولدن هیگبی
ملاقات با انسل
در ملاقات های بعدی در یوسمیت ولی، ما به طور منظم انسل را می دیدیم. من دختر جوانی بودم اما تحت تاثیر قامت و ریش خاکستری او قرار گرفته بودم. شب ها بعد از شام، همه ما در کلبه جمع می شدیم که شومینه های بزرگ، مبل های راحت سبک دهه ۶۰، و پنجره های بزرگ و بلند با نمای یوسمیت ولی داشت. پدر و خواهرم تخته نرد بازی می کردند، و مراقب درب کناری بودند تا ببینند انسل کِی با قدم های آرام وارد می شود.
پدرم با انسل دست می داد و او به سمت مبل ما که تخته نرد به سختی بر روی کوسن های آن قرار داده شده بود می آمد. انسل یکی دو راهنمایی در مورد حرکت بعدی به خواهرم می کرد. اغلب مدتی می نشست و بازی آنها را تماشا می کرد، قبل از این که فیلم اسکی وارن میلر شروع شود. سپس همانطور که ما غرق تماشای فیلم می شدیم، انسل ناپدید می شد.
عکس از هولدن هیگبی، که در گالری انسل آدامز در یوسمیت به نمایش گذاشته شد.
ما بچه بودیم و در مورد تاثیری که این مرد خوش ریش بر دنیای عکاسی و زندگی ما به عنوان هنرمندان خلاق داشت، هیچ ایده ای نداشتیم. ما فکر می کردیم او تنها یکی دیگر از دوستان عکاس پدرم است.
عکس از هولدن هیگبی، که در گالری انسل آدامز در یوسمیت به نمایش گذاشته شد.
احترام به طبیعت
با وجود این که من در کارگاه ها حضور نداشتم، انسل آدامز عمیقا بر زندگی، و عشق من به عکاسی منظره و طبیعت تاثیر گذاشت، همانطور که برای میلیون ها نفر دیگر تاثیرگذار بود. در شش سالگی، پدرم یک دوربین ۳۵mm در دستم گذاشت و من می دویدم و دور میشدم. بعد از آن هفته با انسل آدامز، ما اغلب موقع صرف شام در مورد عکاسی و ترکیب بندی صحبت می کردیم. او می گفت «هنگامی که از مناظر عکس می گیری، هیچ وقت حتی یک برگ یا گل را جابجا نکن، به طبیعت به خاطر آنچه که هست احترام بگذار. یاد بگیرد که یک ترکیب بندی از چیزی که به طور طبیعی وجود دارد، ایجاد کنی.» از آن موقع، من هیچ وقت دوربین را زمین نگذاشتم، همیشه در زندگی و شخصیت من حضور داشت و عکاسی منظره به عشق من تبدیل شد.
بعد از ۵۰ سال سفر در یوسمیت ولی، هنوز هم وقتی آنجا را می بینم نفسم در سینه حبس می شود. ما در حال حاضر سه بار در سال برای آموزش کارگاه های عکاسی به یوسمیت برمی گردیم. ما در وسط هفته از پارک دیدن می کنیم تا با توریست ها برخورد نکنیم و همچنین زمانی که بیشترین احتمال تغییر آب و هوا وجود داشته باشد.
«یوسمیت ولی، برای من، همیشه یک طلوع زیبا، و درخشش شگفتی سبز و طلایی در بنای گسترده ای از سنگ و فضاست» – انسل آدامز
چرخه کامل
در اواخر پاییز سال گذشته، ما سه هفته وقت صرف کارگاه های آموزشی در یوسمیت ولی کردیم، در حالی که پاییز داشت جای خود را به زمستان می داد. هر روز نور تغییر می کرد و گزینه های متنوع عکاسی نفسگیر بودند، اما ما احساس می کردیم که با شرایط در حال تغییر هماهنگی کامل داریم. ما با ریتم زندگی در آنجا هماهنگ شده بودیم و این تجربه بی نظیری بود.
در ماه ژانویه، ما به یوسمیت ولی رفتیم تا یک کارگاه خصوصی را برگزار کنیم و پیش بینی شده بود که قرار است برف ببارد. همانطور که به طرف پارک می رفتیم، برف شروع شد و جاده ها کاملا سفید و لغزنده شدند. تا آنجا که می دانیم، ما آخرین ماشینی بودیم که تا چهار روز بعد اجازه دادند وارد دره شود. وقتی به دره رسیدیم، با لایه ضخیمی از برف پوشیده شده بود و به سرعت داشت به آن اضافه می شد. من نمی دانم چند نفر آن هفته آنجا در یوسمیت بودند، اما یک سرزمین عجایب خوش منظره شده بود.
ما به یک ماجراجویی عکاسی زمستانی رفتیم. من دوست دارم فکر کنم که آن چند روز پربرکت ممکن است کمی شبیه روزهایی باشد که انسل آدامز در زمان خود در یوسمیت تجربه کرده بود. تجربه ای که من به این زودی آن را فراموش نخواهم کرد.
«یک عکس عالی، عکسی است که احساسات یک شخص در مورد آنچه که در حال عکاسی از آن است را به طور کامل، و به عمیق ترین شکل نشان می دهد.» – انسل آدامز
نویسنده: هالی هیگبی-جانسن (Holly Higbee-Jansen)
لطفا نظرتان در مورد مطلب را در اینجا مطرح نمایید. اگر سوالی دارید، در بخش پرسش و پاسخ مطرح نمایید.